جستجو در وبلاگ

نشر رایگان کتاب

کتاب شما را رایگان چاپ می کنیم

نویسندگان، محققین و اساتید محترم دانشگاهها
«کتاب بنویسید...مجوز با ما...چاپ رایگان با ما...حق تألیف هم بگیرید!»

ماه و سال شمسی و قمری در قرآن کریم[1] -دکتر علیرضا موحد نژاد-عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف


توسط :استاد مهدی دانشیار ریس مرکز نجوم
دسته بندی موضوعی :اخبار تخصصی کتاب
 1397/07/11
 7:23 PM
ماه و سال شمسی و قمری در قرآن کریم[1] -دکتر علیرضا موحد نژاد-عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف


ماه و سال شمسی و قمری در قرآن کریم[1] 
علیرضا موحد نژاد 
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف 
مقدمه 
مسئله تقـویم و استخراج آن، همیشه یـکی از مسائـل مهـم بـرای بشریت بـوده است چـرا که او بـا تقویم، بهتر برنامه‌ریزی و پیش‌بینی می‌نماید. همچنین حساب ایام گذشته را بهتر نگه می‌دارد. با توجه به ارتباط دین و زندگی و از سـوی دیـگر نقش تقویم در زنـدگی انسـان، می‌خواهیم بررسی کنیم که منظور خداوند متعال در قرآن کریم از ماه و سال به ماه و سال شمسی باز می‌گردد یا قمری؟ 
ماه در قرآن کریم 
لفظ مورد استفاده در قرآن کریم برای ماه، «شهر» است. برای مثال در آیه شریفـه «لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[2] سخن از مدت یـک مـاه شده است. ایـن لغت در میان فارسی زبان‌هـا برای بیان حقوق یا هزینه یک مـاه در قـالب لغت «شهریه» استفاده می‌شود. تردیدی نیست که مقصود از این واژه، ماه قمری است. شاهد اول ایـن است که تنها ماه تقویمی که در قرآن بدان اشاره شده، ماه مبارک رمضان است. 
«شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»[3] 
ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است. 
شـاهد دیگـر اینکه قرآن در آیـه‌ای می‌فرماید تعداد ماه‌هـا نـزد خداوند، دوازده ماه است که چهار ماه آن از ماه‌های حرام است. روشن است که ماه‌های حرام، در سال قمری تعیین می‌شده و سال‌های شمسی دارای ماه حرام نیست: 
«إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اَللهِ يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ»[4] 
یقیناً شماره ماه‌ها در پیشگاه خدا از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفریده در کتـاب [علم] خدا دوازده مـاه است؛ از آنها چهار ماهش ماه حرام است؛ این است حساب استوار و پایدار؛ پس در این چهار ماه [با جنگ و فتنه و خونریزی] بر خود ستم روا مدارید. 
شاهد دیگر این است که احکامی از دین که با مدت زمانی بر حسب ماه سر و کار دارد، از نظر فقهای مسلمان به ماه قمری بر می‌گردد. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید: 
«سال در عرف قرآن به قمرى حساب مى‏شود كه از ماه‌هاى هلالى تركيب مى‏يابد و در شريعت اسلامى هم همين معتبر است‏.»[5] 
سال در قرآن کریم 
در قرآن کریم، از واژه‌های مختلفی برای بیان سال استفاده شده است: واژه‌های «سَنَـﺔ» (که جمع آن سِنون یا سنوات است)، «عام» و «حول» در معنای سال به کار رفته است. خداوند در هنگام توصیف یهودیان واژه « سَنَـﺔ » را به کار برده است و می‌فرماید: 
«يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ»[6] 
«هر یک از آنان آرزومند است که ای کاش هزار سال عمر کند.» 
واژه عام نیز در معنای سال به کار رفته است: 
«أَوَلاٰ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في‏ كُلِّ عاٰمٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاٰيَتُوبُونَ وَ لاٰ هُمْ يَذَّكَّرُونَ»[7] 
«آیـا نمی‌بینند کـه آنـان در هـر سـال یـک یـا دو بـار آزمـایش می‌شوند سپس توبه نمی‌کنند و متذکر نمی‌شوند؟» 
واژه «حول» نیز به معنای سال استفاده شده است: 
«وَ الْوٰالِدٰاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كاٰمِلَيْنِ لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضٰاعَةَ»[8] 
«و مادرانی که می‌خواهند شیردهی را کامل کنند، باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند.» 
اما واژه دیگری نیز برای اشاره کردن به سال در قرآن آمده است که ظاهراً کمتر بدان توجه شـده است. جـایی کـه حضرت شعیب (ع) می‌خواهـد حضرت موسی )ع) را بـه عنوان دامـاد خـود بگیـرد و می‌خواهد برای او مهریّه (یا شرط ازدواج) مشخص کند، مهریّه‌اش را هشت سال کار نزد خودش تعیین می‌نماید. برای این منظور از تعبیر «ثَمانِيَ حِجَجٍ» استفاده می‌کند و می‌فرماید: 
«إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَيَّ هاٰتَيْنِ عَلي‏ أَنْ تَأْجُرَنی‏ ثَماٰنِيَ حِجَجٍ...»[9] 
«من می‌خواهم این دخترم را بـه ازدواج تو در آورم در قبال آنـکه برای من هشت سال کار کنی.» 
در این آیه شریفه، «حِجَجٍ» جمع «حجّه» است که با «حج» معنای نزدیکی داشته و ظاهراً یعنی مدت زمانی که در آن، هشت حج انجـام گیرد؛ چون حج در زمان خاص خـود یعنی ذی‌الحجّه انجام می‌گرفته است. 
سال شمسی و قمری در قرآن کریم 
محل سوال اینجاست که آیا مقصود قرآن کریم از سال، (با واژه‌هایی که برای سال بیان شـد) سـال شمسی است و یا سال قمری؟ اساساً قرآن کریم بر کدام سال تاکید بیشتری دارد و آیـا از هر دو سال سخنی گفته است یـا خیر؟ اگـر از هر دو سـال سخن گفته، آیـا لفـظ خاصی را بـرای سال شمسی و لفظ خاصی را برای سال قمری استفاده کرده است یا خیر؟ 
آنچه روشن است، ایـن است که عنـایت قـرآن کریم به سال قمری زیاد است. یکی از شواهد آن، آیه 36 سوره مبارکه توبه است که نشان می‌دهد اساس اشارات خداوند به ماه‌ها، ماه‌های قمری می باشد که در قسمت‌های قبل دلیل آن از آیه مربوطه بررسی شـد. اما دیگر سوالات نیز باید بررسی گردند. با توجه به اینکه سال شمسی و قمری با یکدیگر تفاوتی حدود 11 روز دارنـد، در طول چندین سـال این تفـاوت بیشتر بارز می‌شود. برای مثال در مورد قول قرآن کریم درباره اصحاب کهف، تأمل می‌کنیم: 
قرآن کریم می‌فرماید: 
«وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعاً»[10] 
«در غار خود سیصد سال ماندند و نه سال هم اضافه کردند.» 
اول اینکه چـرا فرموده 309 سال در حالی که طبق روایتی که بیان خواهد شد، در منابع یهودیان آمـده کـه اصحاب کهف سیصد سال در غار خود بودند. دوم اینکه چرا اینگونه می‌فرماید سیصد سال ماندند و نه سال اضـافه کردند؟ می‌توانست یکسره بفرمـاید: «وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ و تِسْع سِنِينَ»: سیصد و نـه سـال در غـار خـود ماندند» در حالی که چنین نفرمود. روایت یاد شده چنین است: 
رَوَى الطَّبْرِسِيُّ (ره) وَ غَيْرُهُ‏ أَنَّ يَهُودِيّاً سَأَلَ عَلِيّاً (ع) عَنْ مُدَّةِ لَبْثِهِمْ فَأَخْبَرَ بِمَا فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ إِنَّا نَجِدُ فِي‏ كِتَابِنَا ثَلَاثَمِائَةٍ فَقَالَ ذَلِكَ بِسِنِي الشَّمْسِ وَ هَذَا بِسِنِي الْقَمَر 
از طبـرسی (صاحب مجمع البیان) نقـل شده است کـه مـردی یهودی از علی (ع) درباره مدت مـاندن اصحاب کهف پرسید. حضرت قـول قرآن را فرمـود. یهودی گـفت: در کتـاب مـا آمده سیصد سـال بـوده است. حضرت فرمـود: آن (عـدد) بر اساس سال‌های شمسی است و این بر اساس سال‌های قمری.[11] 
البته برای روایت یاد شده در منابع شیعی سندی غیر از نقل مجمع البیان (ج 6، ص 463) پیدا نکردیم. 
حال برای محاسبه تفاوت میان مدت ماندن اصحاب کهف در غار به تقویم شمسی و قمری، بـایـد تعـداد روزهای سـال شمسی و تعـداد روزهای سـال قمری را در نظر بگیریم. سال قمری 354 یا 355 روز و سال شمسی 365 یا 366 روز است. بنابراین تفاوت میان سال قمری و شمسی، بسته به کبیسه بودن یا نبودن سال شمسی و قمری، 4 حالت دارد که در نهایت 10، 11 و یا 12 روز می‌تواند باشد. ولی منجّمین برای محاسبه دقیق‌تر و منطقی‌تر، میانگین طول یک سال را در مدتی طولانی استخراج می‌کنند. برای مثال تعداد روزهای صد سال شمسی را محاسبه و بر صد تقسیم می‌کنند. در مورد سال قمری نیز همین کار را انجام می‌دهند. با این محاسبه، میانگین سال قمری را 367068/354 (تـا شش رقم دقت) و میانگین سـال شمسی 242191/365 (تا شش رقم دقت) محاسبه کرده‌اند. اگـر سیصد و نه را در عدد اول و سیصد را در عدد دوم ضرب کنیم، به ترتیب اعداد 4/109499 و 7/109572به دست می‌آید که تفاوت آنها 3/73 روز است. یعنی سیصد سال شمسی تقریباً دو ماه و نیم بیش از سیصدو نـه سـال قمـری است که نادیده گرفتن آن در بیان برابری سال‌ها، غیر منطقی نیست.[12] 
در تفسیر کبیر از فخـر رازی، به خاطر همین تفاوت چند ماهه، در این قول مناقشه شده زیرا آن را مخالف بـا محاسبه دانسته است.[13] امـا علامه طباطبایی، بیـان چنین تقریبی را معقول دانسته است و بیـان حدود هشت سـال و ده ماه به عنوان نه سال را روا و منطقی می‌داند.[14] به هر حـال این موضوع نیز که تعداد سال‌های ماندن اصحاب کهف در غار در منابع یهودیان چـه قدر است، نیاز به بررسی بیشتر دارد. به این نکته هم باید توجه شود کـه داستان اصحـاب کهـف در تـورات نبـاید جایی داشته باشد چرا که این واقعه بعد از حضرت موسی (ع) اتفاق افتاده است. 
ولی نکته دیگری نیز در اینجـا وجود دارد و آن اینـکه در گذشته نسبت به اعمال کبیسه‌ها به طور منظم توجه نداشتند. این عدم اعمال یا بـه علت ضعف علمی بود و یـا بـرای حفظ نظم خاصی که مورد نظر ایشان بود. گاهی هـم هـر چند سال یکبار، اعمـال کبیسه می‌نمودند. حـال فرض کنید یهـود بر اساس تقویم شمسی و بدون اعمال کبیسه پیش رفته بـاشند. اگـر بر ایـن مبنـا محاسبه کنیم یعنی بـاید سال شمسی را همـان 365 روز بگیریم. در ایـن صورت، عدد 109500 بـه دست می‌آید کـه تفـاوت محاسبه، یک روز خواهـد بـود. آن یـک روز تفاوت هم بـه علت امکان جابجـایی مـاه قمری در یکی از روزهای آن سال‌هـا، بـه دقت موضوع لطمه نمی‌زند. بدیـن ترتیب بـر اساس ایـن محاسبه، 300 سـال طبق محاسبه یهودیـان (اگر واقعاً یهودیان 300 سـال محاسبه کرده بـاشند) بـه طور دقیق بـا قول 309 سال برابر می‌گردد. البته برخی همچون علامه طباطبایی در این موضوع تردید کرده و نقـل کرده‌انـد که نظر یهود 200 سـال و کمتر است.[15] البتـه همین دقـت در انطباق را می‌تـوان دلیلی بـر بـالا بودن احتمال ایـن تحلیل دانست چـرا کـه احتمال تطابق تصادفی این مسئله بسیار کم است. 
نکته دیگر اینکه عرب به سـال شمسی نیز عنایت داشت. در قـرآن کریم، به فصل‌هـای تابستان و زمستان اشاره شـده است و ایـن نشان می‌دهد که آنها فصول شمسی را می‌شناختند. ضمناً خواهیم گفت که آنـان سعی داشتند تقویـم را طوری جابجـا کنند کـه حج در فصـول معتدل واقع شود. قرآن کریم می‌فرماید: 
«إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ اَلشِّتٰاءِ وَ اَلصَّيْفِ»[16] 
[و نیـز] بـه سفرهای [تجـاری] زمستـانی و [سفرهـای تجاری] تابستانی پیوند و انس دهد [تا در آرامش و امنیت، امر معاششان را تأمین کنند.] 
در تعبیر خوابی که حضرت یوسف (7) از خواب پادشاه مصر ارائه می‌فرماید ظاهراً از سال زراعی که سـال شمسی است تعبیر به سنـه و عام شده است و در سوره یوسف آمده است: 
«قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي‏ سُنْبُلِهِ إِلّا قَلِيلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (47) ثُمَّ يَأْتِي‏ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَٰادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قََلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ يَأْتِي‏ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ (49)» 
گفت: هفت سال بـا تلاش پى‏گير زراعت مى‏كنيد، پس آنچه را درو كرديد جز اندكى كـه خوراك شماست در خوشـه‏اش بـاقى گذاريد. سپس بعد از آن هفت سال سخت و دشوار [پيش‏] مى‏آيد كه آنچه را براى آن [سال‏ها] ذخيره كرده‏ايد مگر اندكى كه براى كـاشتن نگهدارى مى‏كنيد، مى‏خوريد. آن گـاه بعـد از آن [دوره سخت و دشوار] سالى مى‏آيد كه مردم در آن بارانِ [فراوان‏] يابند و در آن [سال از محصولات كشاورزى‏] عصاره ميوه مى‏گيرند. 
بنظر می‌آید وقتی از 7 سال پی‌در‌پی کاشتن سخن به میان می‌آید چون کاشت هر محصول زمان مشخصی را در فصل مشخص دارد بعید است کـه بتوان مقصود از سال را سال قمری دانست زیـرا در 7 سال قمری تقریباً 77 روز سال قمری بـا سال شمسی اختلاف پیدا می‌کند که زمان کاشت محصولات تغییر می‌کند. بنابراین مناسب و عرفی این است که در اینجا مقصود از 7 سال، سـال شمسی بـاشد. جالب این است که یکبار بـرای سـال در اولین آیـه از کلمـه سنین کـه جمع سنـﺔ اسـت استفاده شـده و در سومین آیه ذکر شده از کلمه عام بهره برده است. محتمل است که قرآن کریم از کلمات مربوط به سـال مثل عرف مردم استفاده می‌کند و با قرائن باید فهمید که منظورش سال شمسی است یا قمری. مثلاً اگر بگویند چراغانی نیمه شعبان سه سال پیش از امسال خیلی بـا شکوه‌تـر بـود متوجه می‌شویم منظور سـال قمری است. مگر اینکه گفته شود وقتی مردم ایران کلمه سال را به کار می‌برند چـون غالبـاً مربوط به تقویم شمسی است اگر قرینه‌ای بر قمری بودن آن نباشد منظور همان سال شمسی است. 
در قرآن کریم در مورد طول زمان نبوت یا عمر حضرت نوح (ع) نیز سخن به میان آمده است. 
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلىٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ»[17] 
«و همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم پس هزار سـال، پنجاه سال کم (نهصد و پنجاه سال) در ميانشان درنگ كرد [ولى بيشتر مردم به او ايمان نياوردند]، سرانجام طوفان آنـان را در حالى كـه ستمكار بودند، فرا گرفت.» 
در تورات نیز چنین آمده است: 
« نوح بعد از طوفان سیصد و پنجاه سال زندگانی کرد پس جمله ایام نوح نهصد و پنجاه سال بود که درگذشت.»[18]
سؤال این است که 950 سـال شمسی مورد نظر است یا 950 سال قمری؟ زیـرا سال‌های یهودیان سال شمسی است و سـال‌های مذهبی مسلمانان سال قمری است. 950سال شمسی تقریباً برابر با 979 سال قمری می‌باشد. ممکن است مقصود از 950 سال در هر دو متن سـال شمسی باشد یـا در هر دو سال قمری شاید هم بتوان گفت که حضرت نوح در 29 سالگی مبعوث شد و 950 سال قمری نیـز پیـامبر بود. شایـد تا قبل از طوفان در بین مردم 950 سال قمری بود و پس از آن 29 سال دیگر زندگی کرد. اما روایات و نظر مفسرین در مورد طول نبوت و عمر حضرت نوح (ع) بسیار مختلف است بطوری که یک پژوهشگر را به هیچ مطلب قابل اعتمادی رهنمون نمی‌سازد. 
همچنین در قرآن کریم داستان ظاهراً یکی از پیامبران نقل شده که 100 سال از دنیا رفت و سپس دوباره زنده شد: 
«أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلىٰ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنّىٰ يُحْيِي هٰذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ»[19] 
يا چون آن كسى كه به دهكده‏اى گذر كرد، در حالى كه ديوارهاى آن بر روى سقف‏هايش فرو ريخته بود [و اجساد ساكنانش پوسيده و متلاشى بـه نظر مى‏آمـد] گفت: خدا چگونه اينـان را پـس از مرگشان زنده مى‏كند؟ پس خدا او را صد سـال ميراند، سپس وى را برانگيخت، بـه او فرمود: چـه مقـدار [در اين منطقه‏] درنـگ كرده‏اى؟ گفت: يك روز يا بخشى از يك روز درنگ كرده‏ام. 
سؤال این است که این صـد سال، صد سال شمسی است که بـرابـر 103 سال قمری است؟ یـا صد سـال قمری است که 97 سال شمسی می‌شـود؟ تلاش برای یـافتن این داستان در کتاب مقدس بـه جـایی نرسید. برخی روایات او را عُزَیر و برخی إرمیا معرفی کرده‌اند. 
فلسفه تأکید بر سال قمری در قرآن کریم 
قرآن کریم تأکید غلیظی بر ثابت نگه داشتن تعداد ماه‌های قمری دارد: 
«إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اِثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اَللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ»[20] 
یقیناً شماره ماه‌ها در پیشگاه خدا از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفریده در کتاب [علم] خدا دوازده ماه است. 
در میان اعراب جاهلی تمایل به تغییر و جابجا کردن ماه‌های قمری وجود داشت. شایـد ایـن دستکاری را آنـان از یهودیان و نحـوه تنظیم تقویم آنـان آموخته بودند. لازم است توضیحاتی درباره تقویم یهودیان ارائه گردد. 
یهودیان برای استفاده از مزایـای تقویم شمسی و قمـری (و بـرخی دلایل دیگر)، سال را به شمسی و ماه‌ها را قمری در نظر می‌گرفتند.[21] طبیعی است که با توجه به اختلاف 10 تا 12 روز میان سال شمسی و قمری، باید تدبیری می‌اندیشیدند. آنان برای اصلاح این مورد،‌ هر چند سال یکبار،‌ سال را 13 ماهه درنظر می‌گرفتند. این کار آنان بر اساس قراردادهای خاصی بود که منجر به پیچیده شدن تقویم یهود می شد. مسیحیان نیـز در تقویم خود مشکلاتی داشته‌اند که نـاشی از درست اعمال نکردن کبیسه می‌باشد. در سال 1582 پاپ گریگوری سیزدهم تقویم میلادی را تصحیح کـرد امـا سال‌هـا ایـن موضوع در میـان مسیحیان محل اختلاف بود مثلاً در تاریخ کریسمس بیش از ده روز تفاوت میان مسیحیان مختلف وجود داشت. بالاخره بعد از حدود چهارصد سال اختلاف،‌ مسیحیان بـر تقویم واحدی اجمـاع کردند. بـه نظر می‌رسد ایـن مشکلات ناشی از امکان دستکاری بشـری در تقویم بوده است. نمونه چنین دستکاری در میان عرب جاهلی بـه طور بـارز وجود داشت. آنان برای آنکه زمان حج در ماه‌های خیلی گـرم یا خیلی سرد واقـع نشود و اقتصاد حج با مشکل مواجه نگردد، همانند یهود سعی می‌کردند بـا جابجایی ماه‌هـا، زمان حج را در فصول خوش آب و هوا نگه دارند. خداوند در این مورد آنان را مورد عتاب قرار می‌دهد: 
«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عٰاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عٰاماً لِيُوٰاطِؤُا عِدَّةَ مٰا حَرَّمَ اللهُ فَيُحِلُّوا مٰا حَرَّمَ اللهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ وَ اللهُ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[22] 
بی تردید به تأخیر انداختن [حرمت ماهی به ماه دیگر] افزایشی در کفر است؛ [و این بدعتی است که سردمداران کفر] کافران را به سبب آن [نسبت به ماه‌هـای حرام واقعی] گمراه می‌کنند، یـک سال ماه حرام را حلال می‌شمارند و در دیگر سال آن را حـرام می‌دانند تـا بـا شماره مـاه‌هایی کـه خدا حرام کرده هماهنگ و مطابق سازند ولی [در نهایت] آنچه را خدا حرام کرده از پیش خود حلال می‌کنند؛ زشتی کارهایشان در نظرشان آراسته شده و خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند. 
شاید یکی از علت‌های تعیین ماه‌هـای حـرام و پراکندگی آن‌هـا در طول سال، غیر از حفاظت از زمان حج، کاهش جنگ و خصومت باشد. گاهی اوقات عرب‌هـا برای ادامه دادن به جنگ، تلاش می‌کردند ماه‌ها را جا به جا نمایند. 
حال شاید فلسفه تاکید خداوند بر اینکه ماه‌ها نزد خداوند 12 ماه (قمری) است را بتوان تا حدودی درک کرد. اگر چنین نسبت به تعداد و ترتیب ماه‌هـا سخت‌گیری نمی‌شد، احتمـال دست‌کـاری تقویـم بـا اغراض مختلف وجود داشت که خود می‌توانست زمینه اختلاف میـان مسلمانان قـرار گیـرد. و البته فلسفه ترجیح مـاه قمـری بـر شمسی، می‌تواند قابل مشاهده بودن اهله مختلف ماه در کلیه نقاط زمین باشد. هرچند شاید ترجیح ماه قمری، دلایل دیگری نیز داشته باشد. 
نتیجه‌گیری 
قرآن کریم هم بـه سـال شمسی و هم به قمری توجه دارد. ایـن موضـوع را می‌توان در نوع بیـان طول مدت مـاندن اصحاب کهف در غار ملاحظه نمود. اما ظاهراً پیش فرض قرآن کریم در مورد سـال و ماه، سال و ماه قمری است. یـکی از جهات این پیش فـرض، حفظ تقویم از تحریف و دستکاری انسانی و ایجاد نوعی وحدت میـان مسلمانان است اگـر چه کاربـرد دو کلمـه سنـﺔ و عام این احتمال را تقویت می‌کند کـه ممکن است این دو واژه در سال شمسی نیز در قرآن کریم به کار رفته باشند. و اگـر پیش فرض مذکور پذیرفته نشود هر جا این دو واژه به کار روند باید قرینه‌ای وجود داشته باشد تا بتوان آن را بـر سـال قمری (یا شمسی) حمل کرد. 



منابع 
1.    ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد، آثار الباقیه، ترجمه‌ی اکبر داناسرشت، تهران، انتشارات ابن سینا، 1352 ش 
2.    طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش 
3.    طباطبایی، محمد حسین،  تفسير الميزان‏، قم، ترجمه فارسی، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش 
4.    فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق 
5.    کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، انجمن کتاب مقدس ایران، 1987 م‏ 
6.    مجلسی، محمد‌باقر، بحار‌الانوار، بیروت، دار احیاء التراث‌العربی، 1403 ق 


[1]- تنقیح این مقاله و تبدیل آن از سخنرانی به مقاله توسط آقای حجت‌الله حاجی کاظم انجام گردیده است. 
[2]- قدر/ 3 
[3]- بقره/ 185 
[4]- توبه/ 36 
[5]- ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 384 
[6]- بقره / 96 
[7]- توبه / 126 
[8]- بقره / 233 
[9]- قصص / 27 
[10]- کهف/ 25 
[11]- بحار الانوار، ج 55، ص 352    
[12]- در اینجا باید اشاره کرد که اصحاب کهف طبق شواهد تاریخی در جنوب غربی آسیای صغیر می‌زیسته‌اند و در آنجا از تقویم شمسی استفاده می‌شده است. یک سال شمسی همانگونه که می‌دانیم معادل 25/365 روز است. قرآن اما بین مردمی نازل شد که از تقویم قمری بهره می‌بردند و ماه قمری به طور متوسط 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 8/2 ثانیه است. یعنی در یک سال قمری53/354روز وجود دارد. بنابراین نسبت یکسال شمسی به یکسال قمری برابر است با: 
03/1=53/354÷25/365 
اگر در یک تقویم شمسی 300 سال داشته باشم در یک تقویم قمری این مدت برابر خواد بود با: 309 =03/1×300 
و تفاوت دقیقاً 9 سال خواهد بود. یعنی همان چیزی که قرآن معلوم کرده است. (جعفر آقایانی چاوشی) 
[13]- تفسير فخر رازى، ج 21، ص 453 
[14]- ترجمه الميزان، ج‏13، ص 384 
[15]- همان 
[16]- قریش / 2 
[17]- عنکبوت/14 
[18]- تورات، سِفر پیدایش، باب نهم آیه 28 و 29 
[19]- بقره / 259 
[20]- توبه/36 
[21]- ترجمه آثار الباقی


ارسال نظر: